جدول جو
جدول جو

معنی کول کیش - جستجوی لغت در جدول جو

کول کیش
کوله خاس، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، کوله خس، رجوع به کوله خس و کوله خاس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کِ رَ)
یعنی دول ’دلو’ بگیرش، به معنی برخیز و بگیر و آن بازیی است که اطفال کنند بدین نحو که جمعی حلقه زنند و بر سر پانشینند آن نشستن را چنگه پا گویندبه معنی نشستن بر سر انگشتان چه چنگ به معنی انگشتان است بعد از آن یکی ترخان شود و به دور یاران نشسته دویدن آغاز کند و دیگری از عقب او دود که او را بگیرد اگر او را گرفت و او دوره را تمام نکرد و به کسی هم نگفت دول کرش یعنی برخیز و بگیر، بر او سوار شود یک تا سه مرتبه دور حلقه گردد و اگر آنکه می رود می گریزد دید که عرصه بر او تنگ می شود بر پشت یکی از یاران دست زند و بگوید دول کرش یعنی برخیز و بگیر، او برخیزد و به تعاقب آنکه تعاقب کننده بود دود و آن اولی به جای او نشیند و همچنین... (لغت محلّی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
عمل و کار کوت کش. رجوع به کوت کش و کوت کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(کو کَ / کِ)
قرمساقی کون. مقابل آن کس کشی بود. (آنندراج). و رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(هََ وَ)
که تبعیت از خواست دل و خواهانی گذرا دارد
لغت نامه دهخدا
خوش عقیده:
شنیدم که یوسف شه خوبکیش
دگرباره اسباط را خواند پیش،
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ / مِ)
کناس. (فرهنگ فارسی معین ذیل کودکش). آنکه کار او کشیدن کوت باشد. آنکه به مزارع و باغها کوت یا کود حمل کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوت و کود و کوت کشیدن شود.
- امثال:
کش کش است چه زرکش چه کوت کش. نظیر: قباسفید قباسفید است. دوغ و دوشاب یکی است. (امثال وحکم ج 3 ص 1219)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سرکانه که در بخش پاپی شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
بهدین، شیعه، مسلمان
متضاد: بدکیش، بدمذهب، بی دین، ملحد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کنار آتش اجاق، رو به روی اجاق آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ی کوه، جاده ی مالرو، زن باره، سرک کشیدن به جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای شهر عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
دلال محبت
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در گرجی محله ی بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمتی از زمین های کشاورزی کته پشت آمل را گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
دفعه ی اول، بار اول
فرهنگ گویش مازندرانی
دامنه، سربالایی
فرهنگ گویش مازندرانی
انتقال کاه از محل خرمن گاه به خانه ی یا جای موردنظر
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندی که از گله خارج شود و چرای انفرادی نماید، اریب، راه
فرهنگ گویش مازندرانی